درباره دخترم
یک کم از کارات تعریف کنم: کلی حرف یادت دادن و تقریبا همه چی رو واضح میگی. نمیدونم چرا نمیتونی بگی قاشق با خودت شعر میخونی، لی لی لی لی حوضک میخونی، تاب تاب عباسی میخونی و.... اسم خودتو میگی هرچند اولش با دهن باز میگفتی مایا و ما کلی میخندیدیم. اسم منو هم میگی و به همه رنگها میگی سبز . هرچند سبز نباشه...از فرشاد و محمد رضا میترسی. شعر کله کله پدرجونو خیلی دوست داری و تو خونه تکرار میکنی و هر وقت یادش میفتی خنده رو لبات میشینه. اون هم وقتی شما نیستی تو خونه واسه خودش میخونه و به یاد شما و رقصیدنات، لذت میبره. دلمون براشون خیلی تنگ میشه مگه نه گلم؟؟؟؟ صبح زود پیش مادر جون میرفتی و واست شیر و تخم مرغ درست میکرد و خیلی ب...